(میرزا محمدرضا کلهر)

میرزا محمدرضا کلهر

 

 

Mirza Mohammad Reza

❀ღ

 

 

Kalhor

 

a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ

 
 

 

میرزا محمدرضا کلهرسال 1245 قمری دیده به جهان گشود. پدرش محمد‌رحیم بیگ سردسته سواران فوج کلهر از

تیره شیرگه و ورمزیار منشعب از طایفه خمان کلهر بود. برادر بزرگ‌ترش نوروزعلی بیگ در امور ایل قائم‌مقام پدرش بود. 



محمد‌رضا روزگار کودکی و نوجوانی خویش را به قاعده زندگی در ایل میان همگنان و همسالان خویش گذراند و

پرورش یافت. سوارکاری، تیراندازی و شکار آموخت. او می‌کوشید تا در زمان خود در رزم جنگاور و چابکسوار گردد،

ضرب شصت نشان دهد و در کروفرهای ایلی شرکت نماید.

 

در آن ایام نوجوانان به جبر زندگی در فضای ایل و سبک و سیاق و زندگی و معیشت آنان، چندان فراغت احوال

نداشتند تا در کسب خط و کتابت بکوشند و هنر را نزد استاد فرا گیرند. ویژه آنکه در فرهنگ ایلی «میرزا بودن»

مقامی درخور نبود و افراد و آدمیان به این عنوان به تکریم و عزت خوانده نمی‌شدند.

 

آموزش خط و کتابت (سوادآموزی) در میان بدنه ایلات و عشایر مرسوم نبود. جز اندکی از خان‌زادگان، آن هم از اولاد

ذکور، دیگران مجالی برای کسب سواد و کتابت نداشتند و در میان خان‌زادگان نیز جز تنی چند که دل و جان به

دانش و هنر می‌سپردند، دیگران قلم و دوات را به یک سو نهاده و در پی فرصت برای شیطنت و بازیگوشی بر

می‌آمدند و گاه میرزای آموزگار را به سخره می‌گرفتند.

 

a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ

درباره آموزش در میان خان‌زادگان ایل کلهر روایتی در دست نداریم اما شاید بتوان نمونه‌ای از آن را در گزارش

علی‌اکبر خان سنجابی که خود خان‌زاده‌ای در ایل همجوار و همسایه کلهر بود و اندک‌زمانی بعد می‌زیست به

قیاس نزدیک به واقعیت پذیرفت.

 

علی ‌اکبرخان سنجابی به یاد می‌آورد که پدرش برای آموزش آنان، میرزایی را به خدمت گرفته بود که از سواد و

خط و ادب بهره کافی داشت. او هر بامداد بر بالین او و برادرش می‌آمد و از بستر بیرونشان می‌کشید و آن‌ها را به

کنار حوض می‌برد و با دست‌های استخوانی و انگشت‌های بلندش دست و روی آنان را می‌شست و موهای

ژولیده‌شان را شانه می‌زد. «سپس شکنجه شروع می‌شد الف ب پ ت ث، الف دو زبر اَنّ و دو پیش انُّ ... چه عذاب

دردناکی! میرزا برای جلوگیری از فرار، گوشه‌های قبایم را  در زیر پنجه نیم‌ذرعی پایش فرو می‌برد و پنجه

نفرت‌انگیزش با انگشتان درشت و بلند بسان گردن لاک‌پشت مرا به زمین میخکوب می‌کرد.» 

 

 

a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ

باری، زندگی در ایل محمد‌رضای خان‌زاده کلهر را جوانی قوی‌هیکل، تنومند و با سلامت مزاج‌ ساخت. در محیط وی

سنت بزرگی از گُردآوری و پهلوانی در میدان رزم و چابکسواری بر گرده اسب تیزرو و جنگ و گریز از مهلکه وجود

داشت. محمد‌رضا شاید گاه به رسم عشایر این خطه به ضرورت، جنگ و غارتگری را نیز تجربه کرده بود. یادگاری که

از این دوران برای وی تا پایان عمر باقی ‌ماند، ناشنوایی یک گوش او بود که بر اثر وارد آمدن ضربتی سنگین بر او در

یکی از آن کر و فرهای ایلی بر او بود. کلهر از حرفه پدری اسب و شمشیر جوهری و تربیت سگ شکاری را خوب

آموخت و بر حسب عادت و وراثت سگان شکاری را بسیار دوست داشت. 

 

پیدا نیست که کلهر جوان نزد کدام میرزا یا ملا کلام دانایی و واژگان‌ معرفت را آموخت، یا نام و آوازه خطاطان بزرگ

روزگار را از که شنید، و نمونه‌های عالی درخشان هنر خوشنویسی قدیم را در کجا دید، و ورق‌های ناب نستعلیق را

در کدام کتابخانه با چشم و دل دید و سرمشق گرفت. تاریخ در این باره خاموش است، اما پیداست که حافظه

شفاهی ایل پر بود از داستان‌های حماسی و نغمه‌های شاعرانه مردانی از ایل که نامشان در کتب رجال و دواوین

از آن‌ها یاد شده بود.



سرانجام میرزا تصمیم خود را آشکار ساخت و دل از دیار و خانمان برکند. کوهستان‌های زیبا و دشت‌های خرم

سرزمین مادری‌اش را پشت سر گذاشت و زیستن در ایل چون پدران و برادران را، با همه ستایش و احترامی که

برای ایشان قائل بود ترک کردزمانی که میرزای کلهر در تهران اقامت گزید دیگر جوانی خام نبود. براساس قرائن و

شواهد در آن سال‌ها در حدود 30 تا 35 سال داشته است. قلم را با صلابت در دست می‌گرفت و در خود استعداد و

هنری ذخیره شده می‌‌دید که منتظر ظهور و غلیان بود. در تهران، کلهر ابتدا یک چند نزد میرزا محمد‌ خوانساری

شاگرد آقا محمد مهدی تهرانی، که کتیبه ازاره مسجد امام تهران به خط او نوشته شده بود و از استادان بنام

نستعلیق بود، رفت. اما این ایام به درازا نکشید و کلهر توان و استعداد خویش را فوق استاد خود دید و در پی کسب

مقامات بالاتر و ابداعات نیکوتر برآمد و چون استادی شایسته ندید به مشق کردن از روی خطوط اصلی استادان

قدیم، مخصوصاً میرعماد قزوینی پرداخت و برای این کار به قزوین و اصفهان سفر کرد. به نوشته عباس اقبال

«قسمتی از ایام جوانی‌اش به مشق کردن از روی کتیبه سردر یکی از حمام‌های قزوین و کتیبه قبر میرفندرسکی

در اصفهان، که هر دو از بهترین نمونه‌های خط میرعماد است، گذشت. مخصوصاً از روی کتیبه میرفندرسکی که

متضمن غزل معروف حافظ است، به مطلع:

 

a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ

روضه خلد ‌برین خلوت درویشان است

 

مایه محتشمی خدمت درویشان است 

 

میرزا مدت‌ها مشق کرد و یا به اصطلاح حکاکان چربه آن را برداشته بود به همراه داشت و آن را بهترین سرمشق

خود می‌شمرد 

چیزی نگذشت که آوازه نام میرزای کلهر زبانزد خاص و عام شد و هنر دستان او معیار زیبایی و حسن خط گردید،

چنان‌که در کتاب «المآثر و الآثار» در این باره آمده است «در خط نستعلیق بعد از میرعماد بهتر از وی کسی را نشان

ندادند.» 

 

شهرت میرزا چندان فراگیر شد که ناصر‌الدین شاه او را به حضور خود طلبید تا پیش او مشق خط کند. چنان‌که

گاه‌گاهی از روی تفنن از روی سرمشق‌های او می‌نوشت. سپس پیشنهاد داد تا در اداره انطباعات قبول عضویت

کند. اما میرزا مردی بلند ‌همت بود و زیستن درویش‌وار و به آزادگی را می‌پسندید. وظیفه‌ بگیری و خدمت در

دیوان‌خانه با روحیات او سازگار نبود. به احترام نمایاند که هر وقت مایل باشد برای اداره انطباعات کتابت کند و اجرت

آن بگیرد.

 

محمد‌حسن خان صنیع‌الدوله (اعتماد‌السلطنه) یک چند هر از گاهی میرزا را می‌دید و خدمتی در هنر کتابت از او

می‌خواست. او درباره خلقیات و سلوک میرزا می‌نویسد «مردی درویش‌منش، خوشخوی، سبکروح، بذله‌گو است.

محضری مطبوع دارد و طلعتی محبوب با همه اشتهارش در آفاق و تقدمش بر قاطبه خطاطان، علی‌الاطلاق، دایره

دوستان و رفقای هم‌صحبت میرزای کلهر محدود بود و با چند کس بیشتر حشر و نشر داشت. از مهم‌ترین رفقای

او یکی سیدی یزدی بود به نام سیدلطفعلی. این لطفعلی در جوانی مردی بز‌ن‌بهادر بود؛ یک لوتی زنجیرکش و

بی‌باک. در یزد کارش زورگیری و باج‌ستانی بود. از تجار و بازرگانان باج می‌گرفت و سوراخ سنبه هر کار را خوب بلد

بود. به همین علت توسط حکومت به دارالخلافه تهران تبعید شده بود. این ایام روزگار پیری‌اش بود. با میرزا

شوخی‌های لفظی زیادی داشت و برای میرزا از روزگار جوانی و زندگی‌اش داستان‌ها می‌گفت. ساعات میرزا با

این سید یزدی همه به شوخی و بذله‌گویی می‌گذشت. البته سید لطفعلی به جز این در شناخت چاقو و سنگ و

کاغذ تحریر زبردست و استاد بود و میرزا این اقلام را که بسیار نیاز داشت، از او می‌گرفت.






میرزا محمد‌رضا کلهر در بازگشت از شهر مقدس مشهد به مرض وبا که در تهران آن روز بیداد می‌کرد در سن 65

سالگی در بیست‌وپنجم محرم‌الحرام 1310قمری چشم از جهان فرو بست. مرحوم حاج شیخ هادی نجم‌آبادی بر

جنازه او نماز گزارد. پیکر او را در محل آتش‌نشانی امروز در میدان حسن‌آباد که در آن ایام قبرستان بود به خاک

سپردند و بر دیوار آتش‌نشانی سنگ یادبودی به نام او نصب کردند که تا امروز باقی است.


هنوز  از دیوانِ عالی‌رتبه‌ای نخواسته و جرایه‌ای نگرفته است. برگ و ساز معاش از اجرت کتابت می‌کند و به هنر

بازو و سرپنجه خویش روزگار می‌گذراند»

 

 

 

 

a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ

 

 

 

 

 

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو درپنجشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۱ و ساعت 17:30 |


Powered By
BLOGFA.COM


Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
خطاطي نستعليق آنلاين





کتابخانه گنجور